عشـــــق تلـــــــــخ خدایا عشقی که بهم دادیو ازم پس گرفتیــــــــ جمعه 9 تير 1391برچسب:غمگین,احساسی,عاشقانه,زیباترین مطالب,داستان های عاشقانه,مطالب غمگین, :: 15:42
P.sh
انتظار
سر خط سلام عزیزم هواتو کرده این دل دوباره تو خیلی وقته که تنهام گذاشتی همین تنهایی تنها یادگاره
واست من چی بگم از حال و روزم شب و روز کار این دل انتظاره ملالی نیست جز غم نبودن تو خوب من خوبم اگه فاصله بزاره
مثل بارون شدم و نیومدی مثل مجنون شدم و نیومدی از غم تو مثل ابرهای بهار زار و گریون شدم نیومدی
انتظارت میکشه آخر منو سهم قلب من نکن شکستنو چرا از من تو دوری میکنی تو که یادم دادی عاشق شدنو
عشقم از چشم تو افتاده چرا تو گذشتی از دلم ساده چرا ؟؟ چه جوری دلت اومد که بگذری گریه هام یادت نیفتاد چرا ؟؟
دیگه دارم آروم آروم میمیرم ای خدا چیکار کنم من چی بگم ؟؟ وقتی عشقم دشمن جونم شده من برم گلایه مو به کی بگم ؟؟
بی تو دارم میمیرم تو انتظار بیشتر از این تو منو تنهام نزار دستهای خالی و تنهامو ببین بی کسی هامو به روی من نیار
نمیفهمی نمیشه نمیتونم تا دوباره بی تو تنها بمونم کاش بفهمی که غم دوری تو خیلی وقته که بریده امونم
به کی دل خوش میشه کرد؟؟
به کی دل خوش میشه کرد وقتی دوستت دشمنه وقتی تنها کس تو فکر نارو زدنه
به کی دل خوش میشه کرد وقتی تنها باورت تو یه لحظه میره و دل از عشقت میکنه
توی این دنیایی که اثری نیست از یه مرد روی این رفاقتا نمیشه حسابی کرد
اگه روزی دلتو کسی به بازی گرفت قید عشقشو بزن برو دیگه برنگرد
آی شمایی که دلو خیلی راحت میبرید ادعای بی خودی دیگه بسته بس کنید
بسته وعده های کور پشت اشکهای دروغ اگه عشقی رو میخواین بشینید پاش بمیرید
با نظرهاتون به من اميد به زندگي مي دين .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)...:: برگرد ::..
لالایی بهت نمی گفتم که یه شب بخوابی چشم به رات بودم همیشه فکر میکردم تو راهی
باورم نمیشه سالی یه بار سر نمی زنی فکر میکردم هیچوقت نمی ری و دل نمی کنی
ولی دل کندی و منم دل تنگتم خداییش بگو تو هم برام دلت تنگه نه ؟؟...
دل پر کینه و سنگ تو شد باعث جدایی تو یه بی وفا بودی و آره بارز خدایی
من میخواستم که دوست داشتن ما بشه "نهایت عشق" اگه تو می موندی "من پایه بودم تا نهایتش"
وقتی که تو پیشم نباشی آره مرگ یه لحظه است عمری هم پیش من بمونی واسه من یه لحظه است
قلبم گم شده تو صداش کن واسه یه بارم شده تو نگاش کن یه گوشه می شینم اشک می ریزم یاد خاطراتم با تو عزیزم
*بگو چه ساده دل ازم کندی*
به هر زبونی که بود میخواستم آرومت کنم اما دیگه اثر نداشت گفتی میخوام فراموشت کنم
مثل دیوارسردی که دیگه رمق نداره حالا وقتش شده روش بارون غم همش بباره
یه روز قلب من شده بود اسیر عشقو بعدش اومدی گفتی که "پيمان" تمومش کن"؟
امروز دلم میخواد یه بار دیگه تو رو ببینمت بهت بگم خوش باشی دختر با یار دیگرت
چرا اینقدر روزگار بی وفا شده ای خدا به این راحتی همه رو از هم میکنه جدا
حلال معمای شکست عشق تو دنیا چیه ؟ چی رو انتخاب کنم؟ جنگ ،عشق یا اون دو راهیه ؟
چشمامو میبندم خاطراتم یادم میاد بازم با تو بودن ولی دیگه باید بزارم اینجا هرچی که داشتم واسه فردا
*بگو چه ساده دل ازم کندی*
بگو چیکارت کردم که شدی از دلم عاصی ؟ من تو عشقم داناتر بودم از سلمان فارسی
من همه فکر و خیال ها رو ریختم توی خودم گفتی حتی پایه نیستم یه بار بیام سوی توهم
یادته بهت گفتم "" مهسا "" دوباره برگرد ؟ گفتم تویی همیشه همدم و طبیب هر درد
حالا بمون با یار دیگرت همش با استرس که یه وقت پیششی زنگ نزنم یا ندم اس ام اس
عبرت عاشق شدن شد نصیب بیت آخرم "خیلی دیر شد واسه رسیدن به حرف مادرم"
چشام به در بود یه روز برگردی چه ساده عشق منو تو رد کردی اشکامو دیدی تو شاید ازم بریدی چه راحت .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره) سلام به دوستهای گلم. ممنون بابت خداحافظی
اومدم خداحافظی دیگه دارم میرم سفر دوست نداشتم بمونی از حال و روزم بی خبر
اومدم بهت بگم که چشم به راه من نمون دیگه آخرین دفعه ست پا میزارم تو خونه تون
واسه من گریه نکن سیاه نپوش پشت سرم شاید اینجوری بتونم تو رو از یاد ببرم
واسه بدرقه م نیا چیزی نگو حرفی نزن میدونم سخته برات دیدن من توی کفن
اینجوری نگام نکن ازت خجالت میکشم دوست نداشتم که یه خط روی رفاقت بکشم
بگو بخشیدی منو که باید از پیشت برم چه ببخشی چه نبخشی آخرش مسافرم
من دارم میرم از اینجا نگران من نباش آخ نفسم بند اومده خونه سنگینه هواش
اینو یادت بمونه رفتنی ها باید برن حالا نوبت منه فرشته ها منتظرن
=============================
تیر خلاص
هرجا میری خیانته واسه همه یه عادته انگاری احساس میکنن اینم یه جور عبادته
خسته م از حرف تو و اون و همه کار و کسم پاشو یه کاری بکن جون همه کست قسم
وقتمو هدر نده حرف اضافی ام نزن بابا من خودم میخوام تیر خلاصمو بزن
.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره) من از تو دل نمیکنم
حرف آخر دلم تنها تویی صدای من تنها دلیل بودنم فقط تویی هوای من
سکوت رو میسپارم به شب تا با تو از نو زنده شم هواتو کرده این دلم تو نیستی بی تابت میشم
من از تو دل نمیکنم اینو خودت خوب میدونی نزار بگم دوستت دارم اینو تو چشمام میخونی
من عاشق عشق توام عاشق اون ناز نگات میخوام پر از ستاره شه سیاهی رنگ شبات
یکم به من خیره بشو شاید منو یادت بیاد من همونم که هستیشو پای دوتا چشم تو داد
من همونم که تو شبات همدم آهت میشدم سنگ صبور غصه ها چراغ راهت میشدم
کوه غمت رو دوش من خاطره هات جلو چشام به پای تو شکستم و میگذرم از تو قصه هام
حرفی نمونده تو دلم بغضی نشسته تو گلوم درد دلام باشه واسه وقتی نشستی روبروم
==============================================
رسم زمونه
گریه نکن تا که چشات قشنگیشو از دست نده ای عشق من زیبا بمون جوونیتو به کس نده
گلم بهت میگم برو گرچه میمیرم تو سکوت الهی که خوشبخت بشی من به فدای تار موت
به خدا تموم عالم رو بگردی میدونم هیچکسی به قد من غم توی قلبش نداره عزیزم اگه بری این دل حساس منم اون بلایی که نباید سر چشماش میاره
چه کنم مجبوریه رسم زمون اینحوریه نمیخوام بی تو باشم خدا میدونه زوریه
تویی شهزاده من منم غلام پاپتی تنهام بزاری بهتره اینجوری خیلی راحتی
از ته دل یه قول میدم تو بری ماتم نگیرم اگه بخوام گریه کنم کور شم الهی بمیرم
لیاقتت رو ندارم حتی واست اشک بریزم اینجور منو نگاه نکن گریه م میگیره عزیزم
به خدا تموم عالم رو بگردی میدونم هیچکسی به قد من غم توی قلبش نداره عزیزم اگه بری این دل حساس منم اون بلایی که نباید سر چشماش میاره
چه کنم مجبوریه رسم زمون اینحوریه نمیخوام بی تو باشم خدا میدونه زوریه
تویی شهزاده من منم غلام پاپتی تنهام بزاری بهتره اینجوری خیلی راحتی .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)
این مثنوی حدیث پریشانی من است بشنو که سوگنامه ویرانی من است
امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام
گفتی غزل بگو، غزلم شور و حال مرد بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مرد
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم با رفتنت به خاک سیه مینشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد به چشم باز فرصت دیدن نمیدهد
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است معیار مهرورزیمان سنگ بودن است
دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی است ؟؟ اصلا کدام احمق از این عشق راضی است ؟؟
این عشق نیست فاجعه قرن آهن است من بودنی که عاقبتش نیست بودن است
حالا به حرفهای غریبت رسیده ام فهمیده ام که خوب تو را بد شنیده ام
حق با تو بود از غم غربت شکسته ام بگذار صادقانه بگویم که خسته ام
بیزارم از تمام رفیقان نارفیق اینها چقدر فاصله دارن تا رفیق
من را به ابتذال نبودن کشانده اند روح مرا به مسند پوچی نشانده اند
تا این برادران ریا کار زنده اند این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند
یعقوب درد میکشد و کور میشود یوسف همیشه وصله ناجور میشود
اینجا نقاب شیر به کفتار میزنند منصور را هر آیینه بر دار میزنند
اینجا کسی برای کسی کس نمیشود حتی عقاب درخور کرکس نمیشود
جایی که سهم مرگ به جز تازیانه نیست حق با تو بود ماندنمان عاقلانه نیست
ما میرویم چون دلمان جای دیگر است ما میرویم هر که به ما ندمخیر است
ما میرویم گرچه ز الطاف دوستان بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است
دلخوش نمیکنیم به عثمان و مذهبش در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است
ما میرویم مقصدمان نامشخص است هرجا میرویم بی شک از این شهر بهتر است
ازسادگیست گر به کسی تکیه کرده ایم اینجا که گرگ با سگ گله برادر است
ما میرویم ماندن با درد فاجعه است در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است
دیریست رفته اند امیران قافله ما مانده ایم قافله پیران قافله
اینجا دگر چه باب من و پای لنگ نیست باید شتاب کرد مجال درنگ نیست
بر درب آفتاب پی باج میرویم ما هم بدون باد به معراج میرویم .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)
امشب نمي دانم چرا دلشوره دارم
آخرين نامه
زخم زبون
زخم زبون مردمم واسه دل من عاديه همه ميگن قد تو نيستم آخه دستام خاليه
حالا ميخوام بهم بگي آخر اين قصه چيه اونيكه دوسش داري منم يا كس ديگه
اگه با من بموني بي خيال حرف مردم اصلا مهم نيست كه بياد درد ديگه روي دردام
بگو كه دروغ ميگن كه تو منو دوست نداري بگو به جز من تو دلت ديگه كسي رو نداري
اگه كه حرف تو هم با حرف مردم يكيه تو هم ميگي كه زندگي مگه به اين سادگيه
اگه تو منو نميخواي فقط به من نگاه بكن چيزي نگو خودم ميفهمم اسم منو صدا نكن
اگه واست زياديم ميرم از اينجا به خدا شايدم قسمت اينه كه ما بشيم از هم جدا
غصه قلبمو نخور عادت داره به بي كسي خودمو قانع ميكنم كه ما به هم نمي رسيم .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)
ندارمت
این سکوت و این هوا و این اتاق شب به شب به خاطرم میاردت توی این خونه هنوزم یه نفر نمیخواد باور کنه نداردت
نمیخواد باور کنه تو این اتاق دیگه ما باهم نفس نمیکشیم زیر لب یه عمره میگه با خودش ما که ازهم دیگه دست نمیکشیم
به هوای روز برگشتن تو سر هر راهی نشونه میکشه با تمام جاده های رو زمین ردپاتو سمت خونه میکشه
من دارم هر روزمو بدون تو با تب یه خاطره سر میکنم با خودم به جای تو حرف میزنم خودمو جای تو باور میکنم
توی این خونه به غیر از تو کسی دلشو با من یکی نمیکنه من یه دیوونه م که جز خیال تو کسی با من زندگی نمیکنه
تو سکوت بی هوای این اتاق شب به شب به خاطرم میارمت خودمم باور نمیکنم ولی دیگه باورم شده ندارمت
=======================================
نامه
نوشتمت عزیز دل دلنگرونتم هنوز خبر ندارم عاشقی اما دیوونه تم هنوز
نوشتمت یادت نره اون لحظه جدایی مون کی دستاشو حلقه میکرد میگفت نرو پیشم بمون
از اون روزای عاشقی فقط همین مونده برام یک کلام ختم کلام دوستت دارم نامه تمام
دوستت دارم حتی اگه دنیامو زندونی کنی من خود مجنونم اگه بخوای پشیمونم کنی
از اون روزای عاشقی فقط همین مونده برام یک کلام ختم کلام دوستت دارم نامه تمام
.وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)
محکوم
دارم از نگات میپرسم اون نگاه پاک و معصوم چرا چشم من و تو شد به خداحافظی محکوم
داره از نفس میفته دل بی گناه و خسته بزار خوب نگات کنم من چه غمی چشماتو بسته
چرا سرنوشت نوشته روز خوبمون گذسته واسه دلداری ندارم چیزی جز بغض شکسته
حالا که راهی برای پیش تو نشستنم نیست قول بده نیای تو خوابم شب به شب با چشمای خیس
آخ که این لحظه چه سرده توی هر قافیه درده دل من برای موندن دنبال راهی میگرده
میبینی نمونده راهی میکشی بازم یه آهی آخر قصه ما رو کی نوشته اشتباهی
=========================================
تو تنهاش نذاشتی
تا بوده همینه یکی ساده میره یکی از غم عشق یه گوشه میمره
تا بوده همینه یکی بقراره یکی توی قلبش محبت نداره
میدونم که موندی تو تنهاش نذاشتی خیال کردی خوبه توقع نداشتی
چیکارش باید کرد تا بوده همینه یکی اون بالا هست خودش خوب میبینه
نگو خوب میدونم اگه کوه دردی با خنده گذشتی تو نفرین نکردی
نگو خوب میدونم تا بوده همینه اینجا آسمون نیست عزیزم زمینه
میدونم که موندی تو تنهاش نذاشتی خیال کردی خوبه توقع نداشتی
چیکارش باید کرد تا بوده همینه یکی اون بالا هست
خودش خوب میبینه
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . . : "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد ! .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره) روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم ...... تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست تنهای را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست تنهایی را دوست دارم چون در خلوت و تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشکهایم را نمی بیند {نظرتون رو به من دل شكسته بدين} .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)هنوز هم فراموشت نکرده ام بااین که فراموش شده ام هنوز هم صدایت را می شنوم با این که صدایم نکرده ای هنوز هم همه جا می بینمت با این که به دیدنم نیامده ای هنوز هم با عشق تو پا بر جام با این که خودت را زیر بار عشق دیگری شکسته ای هنوز هم همان طور مقدس دوست میدارمت با این که زندگی خود را به تباهی کشانده ای هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با این که چشم به چشم دیگری دوخته ای هنوز هم دلواپس دل نگرانی های توام با این که از همه ادما بریده ای هنوز هم نمی توانم گرد غم رو روی صورتت تحمل کنم با این که شنیده ام خودت را باخته ای هنوز هم دوست دارم شانه ام تکیه گاهی برای شانه ات باشد با این که شانه هایم زیر بار این عشق شکسته است هنوز هم از امید حرف میزنم با این که تو از زندگی خدا حافظی کرده ای هنوز هم نمیدانم دست سرنوشت چرا گره دوستی ما را گسست با این همه میدانم .من هنوز به تو ایمان دارم و تو.......... .وبلاگ عشق تلخ یکی از عاشقونه و غمگين ترين وبلاگ ها (لطفا نظر يادتون نره)خودت که میای می بینی تنهایی .... تنهای تنهای تنها ... آدم های زیادی دور و ورت هستد ولی باز تنهایی چون هیچ کدوم از اونا دوست ندارن ... برای هیشکی مهم نیستی ... البته مهمی ولی در ظاهر ... به خودت که میای میبینی اونایی که دوست داشتن ازت دورن خیلی دور ... دوست داری فقط یه بار دیگه نگاشون کنی ... مرور خاطراتشون هم برات لذت بخشه ... چون می دونی که اونا هم مث تو دوست دارن اونم از ته دل ... به خودت میای میبینی همونایی که ادعاشون می شد دوست دارن زندگیتو خراب کردن ... همونا پلهای پشت سرتو خراب کردن ...واسه چی ... فقط واسه اینکه یکم بخندند ... میبنی همه اونایی که دم از مرام و مردونگی میزدن ، بی معرفت ترین آدمهای دنیا هستند ... حتی اون مهربون ترینشونم دیگه تحولیت نمی گیره ... همه اونایی که فکر میکردی یه روزی ، یه جایی بهت کمک می کنن و دستتو می گیرن حتی نگاهت هم نمی کنن که ببینن زنده ای یا مُردی ... همه اونایی که به ادعای خودشون براشون مهم بودی خیلی زود فروختنت ... اونم برای هیچ و پوچ ... با این که خودشون شروع کرده بودن ولی آخرش هم لهت کردن ... دلت واسه یه لبخند مهربون تنگ شده ... واسه یه نگاه مهربون ...یه دوست مهربون ... یه هم دم و هم راز مهربون ... ولی تو تنهایی تنهای تنها ............. چه قدر سخته تو چشای کسی زل بزنی و بگی من دوست ندارم … دل من یه جا دیگه گیره …من عاشق نگاه یکی دیگه شدم ولی وقتی پای یکی دیگه وسط باشه … با هر جون کندنی هم که شده بهش می گی و دلشو می شکونی و داغونش می کنی … خوبیش اینکه میری و تنهاش میذاری ...میری و دیگه نمی بینیش … دیگه چشمات تو چشماش نمیفته که از خجالت سرت و بندازی پایین … تو خیال خودت خجالت می کشی … تو خیال خودت گریه می کنی … ولی سخت تر از اون اینکه به یکی بگی دوست دارم … این دفعه نباید دل طرفتو بشکونی این دفعه باید دل طرفتو به دست بیاری … این دفعه باید بگی دوست دارم ولی رفتنی در میون نیست … باید بمونی … هیچ راه فراری هم نداری … نمی تونی سرتو بندازی پایین … باید زل بزنی تو چشماش … شاید از نگاهت بفهمه که چه قدر دوسش داری … باورت کنه … و … بگه که اونم دوست داره … به خودت که میای می بینی اون سرشو انداخته پایین … سکوت کرده و هیچی نمیگه … هر سکوتی علامت رضایت نیست ... اشک تو چشمات حلقه می زنه … بدنت یخ میزنه … دستات شروع میکنه به لرزیدن …خوش خیال ... بدبخت ... اون … حتی حاضر نیست نگات کنه … حالا تو توقع داری بهت بگه دوست دارم ....این سکوت یعنی اینکه برو گمشو … یعنی وقتی سرومو بالا آوردم جلوی چشمام نباشی … می خوای بری ولی پاهات نای رفتن نداره … خودتو به در میرسونی … بر میگردی و نگاش می کنی … میبینی که داره رفتنتو نگاه می کنه …همین طور که اشکات رو گونه هات جاری شدن می گی … نگران نباش ... ماموریت انجام شد … قلبم ش ک س ت !!!!
بدترين جای زندگی ، نقطه ای که بايد فکر کنی و تصميم بگيری ، جايی که بايد انتخاب کنی........ يه روز اونقدر با آرامش زندگی می کنی که آب تو دلت تکون نمی خوره ........... يه روز ديگه اونقدر فکرت درگير ميشه که احساس می کنی هر لحظه ممکنه مغزت منفجر شه ....... چقدر سخته تصميم گيرنده نهايی باشی ............. چقدر سخته دلی رو بشکنی که بهت دلبسته ...........امايه وقتها مجبوری خودت نباشی ، مجبوری بشکنی تا بتونی ادامه بدی ........ اون لحظه اونقدر خود خواهی که فقط به خودت و بودنت فکر می کنی ............ می دونی که فردا روز شکستنه ميری جلو ........... بايد حرف بزنی ............. بايد جواب بدی ........... بايد بگی « نه »اما نمی تونی.......... تا می بينيش لال ميشی ........... ياد نگاهاش ميفتی ........... ياد لبخنداش که فقط برای تواِ ............. و ياد تغيير روحيش که از وقتی تو وارد زندگيش شدی خيلی محسوسِ ............ اما تو چند شبه که داری فکر می کنی ......... می دونی که بايد بگی « نه » ........... می دونی دوستت داره .......... می دونی قلبش ميشکنه ............. اما چاره ای نيست ........... عزمتو جزم می کنی ......... يک لحظه تصميم ميگيری ........... تلفنو بر می داری .............. صدا : بله ؟ ......... تو : می تونم چند لحظه بيام پيشتون؟ ........صدا : آره ، بيا............ قدمهات سست ميشه ............ در اطاقو باز می کنی .......... ميری تو ......... و بعد بی صدا درو می بندی ........... بهت اشاره ميکنه که رو صندلی بشينی و تو در حالی که حتی اراده پاهاتو نداری ميشينی ........... منتظره که شروع کنی ............و شروع می کنی .............. شما خيلی خوبين ، خيلی کامل ، خيلی مهربون .......... اما من نمی تونم پيشنهادتونو بپذيرم ........... چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ............... من قبل از شما به يکی ديگه قول دادم ............. دختره با اون همه جذبش .......... بهت آرامش ميده .......... يه نفس عميق ميکشه ...... تو سکوت کردی .......... آخه حرفی نداری بزنی ....... دختره هم سکوت کرده ............. تو يک چشم بهم زدن بلند ميشی ميری طرف در ............. درو باز ميکنی که زودتر بيای بيرون ............ انگار می خوای فرار کنی ....... تو چهار چوب در ، يه صدای ضعيف می شنوی .............. يادت باشه ......... من ....... دوستت دارم ............ اشک تو چشات حلقه زده ............. ماموريتت انجام شد ........ قلبش شکست .........
یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟ مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه فدات بشم یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟ به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟ یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟ کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟ چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟ هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟ یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟ برم به اوج رویاهام سرم به روی پات باشه یعنی میشه با هم باشیم خدامون و من و خودت؟ درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت یعنی میشه که جای تو تکیه به سینه ام باشه؟ تکیه کلام قلبمون ، من میمیرم برات باشه؟ یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟ میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟ یه چیزی بشکنه فقط ، اونم دوری ما باشه
هيچکي درد اين دلو هيچوقت نفهميد همه يه جوري بهش خنجر زدن يکي با مهربونيش دروغ مي گفت يکي هم مهربونيشو رو نکرد امروز از همه ديگه دلم گرفت گفتم قيد همه چي رو مي زنم اما حرفام همه از خستگيه مي دونم فردا بشه پشيمونم چه کنم اين دل صاحب مرده من هميشه بهونه اونو داره ميگه قيد هر کي رو خواستي بزن ولي هيچ وقت اونو از دست نده خدايا صبر منم ديگه داره تموم ميشه آخه بسه تا به کي در به دري همه روزا مثل هم شدن ديگه زمان داره ميگذره خيلي سريع اگه اون نياد نمي گم مي ميرم ولي عمر من نداره ثمري اگه اون نياد مي ميره اين دلم عمر من تلف ميشه تو خستگي
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست :
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت را بیاموزی
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست :
بلکه پنهان کردن قلبی است که شکسته باشد
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست :
بلکه نداشتن شانه های محکمی ست که بتوانی به ان تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی !
عمیق ترین درد زندگ ی مردن نیست :
بلکه نا تمام ماندن قشنگترین داستان زندگی ست که مجبور شوی اخرش را با بی سامانی به پایان رسانی !
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست : بلکه نداشتن یک همراه واقعی ست که در سخت ترین شرایط همراه تو باشد
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست :
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی ست !
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست : بلکه یخ بستن وجود ادمهایی است که برایت هر دم از مردی و مردانگی سخن می گویند !
آخرین مطالب &autostart=1&autoreplay=1&showtime=1&volume=100&volumecolor=0xBE7FAB&equalizercolor=0xBE7FAB&theme=violet" /> نويسندگان موضوعات پيوندها تبادل لینک هوشمند |
|||
|